...
سلام عزیز دل مامانی
امرزو اولین روز ماه میارک رمضان هستش وتو نسبت به پارسال عاقلتری ودرک بهتری نسبت به مسایل اطرافت داری
اما دیشب پدر ما رو در اوردی
وقتی برات توضیح دادم که از فردا باید روزه بگیری یک ساعت تمام فقط می پرسیدی چه ساعتی باید بریم روزه رو بخریم .وقتی هم که گفتم نباید چیزی بخوریم می گفتی خوب من تو کیفم یه خوراکی میزارم ومی خورم
بابایی که نمی تونست جلوی خنده شو بگیره
کار هر روز مون شده یا ما میریم خونه خاله یا اونا میان
وبعدش با هم میریم پارک ویک عالمه بازی می کنی الانم که قشنگ دوچرخه سواری یاد گرفتی وکلی واسه خودت حال می کنی
اما چند تا خالاق بدم پیدا کردی اولش اینکه به چیز گیر میدی ول کن نیستی البته من اصالا توجهی نمی کنم در بیشتر مواقع
دوم تو پارک همش برای بچه ای از خودت بزرگتر خط و نشون میکشی
مثلا بچه تو بقل مامانشه داره فط نگات می کنه تو هم هی دهان تو کج میکنی و ادا در میاری
دوس داری بهت پول بدم خودت خرید کنی مخصوا سوپر ماکت داخل کوچه که ما رو می شناسه وتو مشتری دایمی اون هستی
یا تو تاکسی که خودت کرایه رو میدی راننده ها هم به افتخارت یا کولر روشن می کنن یا اهنگ شاد میذارن
جدیدا عاشق نقاشی شدی ویا من ویا بابای باید کلی برات نقاشی بکشیم توهم رنگش کنی برای خودت بازی می کنی ومامان عروسکات میش ودقیقا حرفای منو تحویل عروسکات میدی
می گم پرنیا بزرگ شدی می خوای چیکاره بشی میگی می خوام ابجی بشم بعدش میگی نه نه می خوام خانم مهلم بشم
فعلا مامانی برم به کارام برسم