ماه آذر دوس داشتنی
سلام گل همیشه بهارم
راستش نمی خواستم این پست رو برات بنویسم اما حیفم اومد
5 سال پیش تو چنین روزی من وبابایی با هم یه پیوند عاشقانه رو شروع کردیم،صبحش یه حلقه خریدیم وبعد ظهر ساعت 4:45 عقد کریم،که مصادف با تولد امام رضا بود، اگر چه پدر جون راضی نبود (الان نه چون واقعا خیلی خوشحاله)
وزندگی من وبابایی خیلی فراز ونشیب داشت اما خدا رو شکر که همه چیز خوب پیشرفت با تلاش هردومون
وعشق وعلاقه ای که بین و من بابایی وجود داشت با اومدن تو دو برابر شد
من ماه آذر رو دوس دارم چون دومین وقشنگ ترین اتفاق مهم زندگیم بازم تو این ماه اتفاق افتاد واونم وقتی بود که فهمیدم به جمع دو نفره ما داره اضافه میشه
ومن خدارو شاکرم که زندگیمون با وجود تو وتلاش من وبابایی روز به روز بهتر شده وداره میشه
میخوام اینو بدونی که من وبابا
خیلی دوست داریم وعاشقتیم عزیز دلم و همه تلاش مون رو می کنیم که صالح باشی ویه زندگی خوب داشته باشی
در ضمن چند روز پیش سالگرد عقد دایی بود که بازم از همین جا به دایی وزن دایی عزیزت تبریک میگم
عسلم می خواستم یه جشن کوچولو بگیرم امروز اما خوب خاله جونت پیش دستی کرد وبرای مبین کوچولو داره تولد میگیره
یه جشن کوچولو وساده به خاطر ماه محرم
عزیز دل خاله مبین قشنگم الهی 120 بشی
پرنیای نازم حییفم اومد اینو نگم
دیشب مهمونی بود
که بچه زیاد توش بود همش میترسیدم نکنه بچه ها تو رو بزنن آخه از همه کوچیکتر بودی
اما یهو تو اتاق صدای گریه اومد
و من تندی اومد و دیدم به به دختر گلم یه نی نی رو که 2 سال ازش بزرگتره زده صورت بچه بیچاره همش قرمز شده بود ،چشم ما روشن خانومی،که قلدرم شدی ...