پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات من و مامان جون

روزهایی که گذشت

1390/10/28 0:32
نویسنده : مامان جون
455 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان

و این مدتی که ننوشتم خیلی سرم شلوغ بود اما حیفم اومد که این ماه واست چیزی نذارم

عزیز دلم

 اواسط دی که پدر جون ومادر جون اومدن پیش ما ودر کل یک هفته موندن

وکل اون هفته من و شما، به مهمونی گذشت وخیلی خوب وبعدش که دوتایی کوله بار سفر رو بستیم ورفتیم باها شون که خیلی عالی بود البته جای بابایی خالی بود

خیلی خوب هم پدر جون ومادر جون از تنهایی در اومدن وهم من و شما مادر جون که هر روز کلی باهات بازی می  کرد ولی خوب این سفر کمی برای من سخت بود چون به شدت پای پدر جون درد می کرد ومن از غصه اون همیشه ناراحت بودم البته خدا رو شکر الان بهتره (این حرفی که پدر جون میگه) ولی دعا می کنم واقعا دردش کم شده باشه.اونجا هر روز با مادر جون یه جا می رفتیم از لب ساحل بگیر تا جنگل وخلاصه خیلی خوش گذشت.

بعد 8 روز بابایی اومد دنبال ما و اون هوای زیباکه مثل بهار بود با اومدن بابایی بارونی شد نیشخند 

گل یاسم

 دی ماه تولد مامانی بود که اون روز از شانس بد مامانی بابایی شبش خوه نبود ولی وقتی اومد دنبال مون واسه هر دومون گل نرگس گرفت  یه شال وروسری واسه من (بابایی خیلی دوست داریم)

الانم که دارم می نویسم شما خوابی وبابایی سر کاره و قرار آخر هفته بریم پیش اون یکی پدر جون ومادر جون

چیکار کنیم قند خون سفر مون پایین افتاده وفقط هم بهمن تعطیلی دارهمژه

بریم که اونا هم خیلی دلشون برات تنگ شده وبی صبرانه منتظر دیدنت هستن

اما جونم برات بگه

حسابی بزرگ شدی

به صورتت کرم می زنی وسایل آرایش های مامان که همه داغون شدهافسوس

هر چیزی که ازت می پرسم قشنگ جواب میدی ویا نشون میدیماچ

با بورس یا هرچیزی  که کمی بلند باشه رو دراور ویا اپن میکشی و وسیله ای رو که می خوای بر می داری ویا به درک واصل می کنیآخ

وقتی ازت می پرسم مادر جون کجاست شونه هاتو بالا می ندازی ومیگی نمیدونم البته به زبون خودت

وای که من میمیرم واسه این کارتماچ

واسه ما اخم می کنی ویا ناز می کنی ،خیلی جالبه وقتی کار بدی می کنی میدونی می خوایم دعوات کنیم خودت زودی می پری تو بغل من یا بابایی

بیشتر دندونات در اومده و عاشق پسته هستیبغل

ناز من

دیگه ذهن مامان یاری نمی کنه از کارای خوشکلت بنویسم .فقط دوتا عکس میذارم که اگه کیفیتش پایینه ببخشن چون با گوشی گرفته شده

 

 

داره ماست می خوره ،هر کاری کردم حاضر نشد من بهش ماست بدم

انگار اینجوری خیلی بیشتر کیف داره

 

از کارهای مورد علاقه پرنیا خانم حالا این خوبه تو آبکش هم میشینه دخترم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

بهار
28 دی 90 1:15
سلام
خوشحالم که این همه مامان با ذوق میبینم که برا بچه هاشون می نویسن
من تازه اینجا رو پیدا کردم
به منم سر بزن
اگه موافق باشی تبادل لینک کنیم


سلام عزیز دلم
خیلی خوش اومدی
حتما
مامان ابوالفضل
1 بهمن 90 18:49
ای جانم نانازی
مامان ارمیا
5 بهمن 90 10:31
ای ووروجک.
marjan
9 بهمن 90 1:56
salam khanoomi nakone to rahele khodemooni...


سلام عزیز دل من راحله نیستم
اما از اشنایی با شما خیلی خوشحالم
مامان رضا جونی
9 بهمن 90 19:05
ای جیگر
مامان ابوالفضل
12 بهمن 90 11:44
سلامممممممممممممم ای جانم تولد مامانی مبارک بازم بیا آپ کن مامانی
مهدیه مامان همتا
13 بهمن 90 14:47
جووووووووووونم چه دخملت نااااازه خدا حفظش کنه تولدتون مبارک انشالله همیشه سلامت باشین و قلبتون پر از شادی
مامان محمد جون
15 بهمن 90 16:16
الهی همیشه سفراتونقشنگ باشه و بهتون خوش بگذره