خرید
سلام جوجو کوچولوها
دوس دارم هی زود زود بیام و آپ کنم
امروز صبح البته دیگه ظهر بود من وپرنیا با خاله جونش با هم رفتیم خرید پرنیا خانوم که تو کالسکه نشسته بود وداشت واسه خودش کیف می کرد هر کی هم می دیدش کلی نازش میداد
ولی چقدر هوا گرم بود
کلی واسه خانوم خانوما خرید کردم بعدش من وخاله و پرنیا با هم یه دلی از عزا در اوردیم
وبا هم بستنی خوردیم (قربونت بشم من که بستنی رو خیلی دوس داری)
خوب دیگه می خواد بره مسافرت .البته تا الان خیلی رفته ولی نه به این دوری خلاصه کلی نونوار شد چقدر لباسهای ناز وخوشکل اونجا بود دوس داشتم همه رو واسه دخمل نازم می خریدم اما باید به فکر جیب باباش هم باشیم
اما نمیدونم چرا این خوشکل خانوم ما دیگه سوپ نمی خوره یا یه قاشق می خوره وبعد اون فقط بازی در می یاره خیلی نگرانم
ولی در عوض عاشق اب پرتقال وکلا میوجات هستش
جالب هم اینجاست فضول خانوم می خواد همه رو خودش بگیره .وقتی می خواد آب بخوره همچنین دو دستی میگه که دل منو باباش ریسه میره
پرنیا جونم وقتی تو بغل من یا بابایی هستی چقدر اروم و ساکتی ، هر چند وقت هم سرتو بالا میگیری تا ببینی ما هستیم یا نه
ناز گل من دوست دارم یه عالمه