عشقم..........نفسم........10 ماه با هم بودنمان مبارک
دخمل نازنیم
اولین شب ورودت بدنیا تا خود صبح گریه کردی
همش با خودم می گفتم یعنی تا چند وقت باید اینطوری باشه
اما خوب خدا رو شکر بهتر شدی و فهمیدیم از گرما بوده دلیل گریه هات
اما خوب به همین جا ختم نشد چه شب هایی که تا خود ٤ صبح بیدار بودی و مدام گریه می کردی اوایل دوس نداشتم رو پا بزارمت میترسیدم بد عادت بشی ، اما گریه های شبانه ات دیگه چاره ای برام نذاشت
نخواستم بهت پستونک بدم اما بازم تنهایی نمی تونستم ، خیلی سخت بود
هر چقدر که زمان گذشت تو بزرگتر شدی ومن با خودم که
ایا تو می خندی، غلت میزنی، چهار دست وپا راه میری
حالا دیگه شبها تا ٤ بیدار نمی مونی ودیگه دل پیچه نداری ، اما خوب خدا نکنه بد خواب بشی حالا هر چند ساعت یکبار بیدار میشی اما خوب تمام اتاق رو متر میکنی و باید از زیر دست و پا جمعت کنم
گاهی شبها بازیت میگیره واز سروکول من بالا میری
نازنین من،
اولین خنده بلند ت که من وبابایی واقعا کیف کردیم ،اولین غلت زدنت که چه تلاشی میکردی ،یادمون نمیره وازت فیلم گرفتیم که خودت هم بعدا ببینی
حالا دیگه قشنگ چهار دست و پا راه میری دیگه وسایل های خونه از دستت آسایش نداره یا زیر میز میری خلاصه هرجا راهی واسه رفتن باشه تو اونجا هستی و صد البته صورت من که یا با ناخن های قشنگت نوازشش میکنی یا دائم یه دسته مو تو دستاته احتمالا به 2 سال که برسی مامانی کچل شده و باید واسه صورتم هم یه فکری بکنم
نفسم
برام دس دسی می کنی و تازه انگار بای بای هم می کنی ، گاهی میگی ب ب ب ب یا د د د د یا لبهاتو میزاری رو صورتم انگار که داری بوس می کنی
وقتی می خندی و دندونهای نازت معلوم میشه وای دلم می خواد قورتت بدم
حالا قشنگ مامانی و بابایی شدی تو بغل هیشکی نمیری وبیچاره مامانی،وقتی به یکی نگاه میکنی چنان کلیدی می کنی که آدم خنده اش میگیره ،تو همه چیز هم می خوای سرک بکشی وفضولی کنی
هستی من
شبها کار من اینه دعا کنم تا
اما
هر وقت صدای من یا بابایی بلند تر از حد معمول میشه تو اول چنان نگاهی می کنی وبعده که.
زندگی من
من و بابایی تمام تلاشمون رو میکنیم تا تو خوشبخت باشی ، به این فکر میکنم که بزرگ بشی و به موهات گل سر بزنم و دستای ناز وتپل تو بگیرم و باهم بریم گردش و خرید کی میشه؟
عمر من .... عشق من
تمام وجودم برای تو ، تمام نفس هام برای تو
بخند که یک لبخند تو می ارزه به تمام دنیا