پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات من و مامان جون

مسافرت

1390/3/2 15:52
نویسنده : مامان جون
308 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوس جونای کوچولو خودم که خیلی دوسشون دارم ( از طرف پرنیا ) با یه عالمه بوس

پرنیا جون هم خوبه وروز به روز داره خوردنی تر و شیرین تره میشه وقتی بابایی نازش می کنه یه لبخند ملیح میزنه و سرشو پایین میاره

آخر این هفته قراره خانوم کوچولو ما با من و باباجونش بره مسافرت اونم یه شهر دور پیش بابابزرگ و مامان بزرگش که هر بار زنگ میزنن دلشون واسش پر می کشه کلی پشت تلفن نازش میدن وصد البته پرنیا هم با جیغاش وحرفاش (با زبون خودش) اونا رو خوشحال میکنه

اما نکته جالب اینجاست که عمه پرنیا خانم هنوز این گل ما رو زیارت نکرده چه شود خیلی مشتاقه

البته دلیل ندیدنش اینه که عمه پرنیا جون خودشم یه نی نی داره(خدا براش حفظ کنه)

کلی همشون ذوق دارن واسه دیدن ماالبته پرنیا

ماهم رفتیم برای بچه های خوشکل عمه کادو گرفتیم  امیدواریم که خوششون بیاد

دیگه دختر نازم قشنگ تو روروئک راه میره خودشو به سمت جلو میکشه و انگار داره حرف میاد

دختر نازم خیلی عاشقتم

دیروز وقتی موهاشو برس کشیدم خیلی خوشش اومد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان ابوالفضل
29 فروردین 90 17:09
سلام سلام پرنیا جون
مسافرت بهت خوش بگذره و با دختر یا پسر عمه ت حسابی دوست بشی و بازی کنی


مرسی مامان ابوالفضل جون