پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات من و مامان جون

اندر احوالات ما

1390/4/28 16:15
نویسنده : مامان جون
372 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوبم و نی نی کوچولو های نازشون

تواین مدت که نبودیم اتفاقات زیادی برامون افتاد

هم خوب وهم بد

(دعا می کنم برای همه اتفاقهای خوب بیفته)قبل از اینکه بخوایم راهی مشهد بشیم

یه روز که برای خرید رفته بودیم موقع برگشت تصادف کردیم ،چشموتون روز بد نبینه،خدا رو شکر پرنیای عزیزم طوریش نشد فقط تو این تصادف من اذیت شدم وماشین مون.اما باز هزار مرتبه خدا رو شکر که هیچ آسیب جدی به ما نرسید ولی شوک بدی بهمون وارد شد ،پرنیا که خواب بود وبا اون ضربه شدید بیدار شد واصلا آروم نمی شد ومنم از ترس گریه می کردم و گردن و دست و پاهام که حسابی درد می کرد،خلاصه اون روزا گذشت ،وجای همه شما دوستای نازنین خالی رفتیم مشهد،وتو این مدت هم ماشین مون رو بردیم برای تعمیر

تو تمام مشهد با یه گردن گرفته که نمی تونستم خوب حرکتش بدم سر کردم ویه اتاق گرم که هر کاری کردیم عوضش کنیم نشدخیال باطل

اما از شلوغیش که هر چی بگم کم گفتم

درست نیم ساعت قبل از اذان ورودی های حرم رو می بستن وکسی نمی تونست وارد بشه برای بار اول نزدیک اذان مغرب بود که ما راهی حرم شدیم

ولی خوب مجبور شدیم تو حیاط بمونیم وهمون جا نماز خوندیم وجای همه شما ها رو خالی کردیم .قلب

ولی اصلا به من اینجوری مزه نمی داد همش دوس داشتم با پرنیا برم تو حرم واونجا دعا کنم

که روز بعد وقتی رفتیم،من پرنیا رو بغل کردم وداخل رفتم(انشالله قسمت همه بشه)

اما خوب اونقدر بهمون تنه میزدن که من و پرنیا یه گوشه موندیم و از همون جا برای همه دعا کردیم ،وای نمی دونین چه حس خوبی بودفرشتهمدتها بود که این حس خوب رو تجربه نکرده بودیم

اما تو این سفر دختر نازم نهایت همکاری رو با ما کرد وخیلی خانوم خوبی بود

البته نا گفته نمونه که وجود کالسکه خیلی خوب بود مخصوصا تو موقع غذا خوردن که اصلا خانوم خانوما به ما کاری نداشت چون خیلی از بچه ها رو میدیدم که چه کارایی می کردناوه ویا حتی موقع خرید که خیلی راحت بودیم

اما از دخترم بگم که برای همه دلبری می کرد وهمه همسفرامون رو دلبسته خودش کرده بود وهر کی میومد ومی گفت اجازه میدین باهاش عکس بندازیم وما هممژه

جاتون خالی بازار الماس رفتیم وکلی گشت زدیم وحاصل چرخیدمون شد اسباب بازی ولباس برای خانوم خانوما وبرای شام شاندیز رفیتم که غذاش فوق العاده بود

اما تو این سفر پرنیا جون تونست عمو جون خودشو ببینه وکلی کادوهای خوشکل ازش بگیره(عمو جون دستت درد نکنه هم از بابت کادو  وهم مهمان نوازی)

ولی از پرنیا بگم که کلی واسه خودش خانوم شده حالا دیگه وسیله هاشو به همه تعارف می کنه،

بابا می گه البته دست و پا شکسته،چند قدم راه میره ،واز دیوار راست بالا میرهنیشخندواسترسگاز می گیره

دو تا دندون دیگه هم داره در می یاره واسه خودش حسابی غذا خور شدهماچ

بستنی می خوره ،عاشق دوغ شده و واسه خوردنش دعوا داره،تقریبا از غذاهای خودمون دیگه بهش میدیم ،حالا دیگه شبها خیلی بهتر می خوابه

نازنینای من راستش هنوز گردن دردم خوب نشده ونمیتونم خوب  بشینم تا بنویسم. انشاالله زودبر می گردم واز خجالت تون در میاد من وپرنیا همتون رو دوس داریم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان ابوالفضل
28 تیر 90 19:48
سلام به مامانی و پرنیا جون
زیارت قبول خانومی
خیلی عالی بود که با مامانی همکاری کردی
مراقب خودتون باشین
همیشه به سفر و خوشی


ممنون عزیز دل
سيدمهدي
29 تیر 90 3:02
_$$ _$$$$ _________€€€€€€€€$ ______€€€€€€€€€€€€€€__ ____€€€€€€€€€€€€€€€€€€_ ___€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_ __€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_ _€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€ €€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€ $$$___$$$___$$$___$$$___$$$ _°_____°______° _____________€سلاممممم _____________€باااااااااااااااااااا _____________€چترررررررررررررررر _____________€.زيرررررررررررررررررر _____________€..باران به اتنظارتممم ____________€€بدو بيا آپمممممممممممم.
مامان علی مرتضی
29 تیر 90 16:01
سلام یادتون نره به نی نی من رای بدید کدش 122
مامان باران
29 تیر 90 18:47
خیلی ناراحت شدم که جریان تصادفتونو خوندم ولی خدارو شکر به خیر گذشته . پرنیا رو از طرف من ببوووووس.
مامان باران
29 تیر 90 18:47
راستی زیارت قبول.


ممنون عزیزم.قسمت شما بشه
مامان ارمیا
1 مرداد 90 8:56
سلام. زیارت قبول. نی نی نازی دارین. خدا حفظش کنه. من لینکتون کردم. دوست داشتین به ارمیا/ نی نی گل من هم سر بزنین.


حتما عزیز دلم


mino
1 مرداد 90 18:45
عزیزم کاش شماره منو داشتی و من و کیانا هم می تونستیم ببینمتون و به ماهم خوش میگذشت .خانومی خیلی مواظب دخترمون باش شاید که چشمش کردن تصادف کردین .


سلام مامانی مگه شما مشهد هستی
از لطفت هم خیلی ممنون


helia & sara
4 مرداد 90 11:49
helia & sara
5 مرداد 90 11:36
* ** *** **** ***** ****** ******* ******** ********* ********** ********** ما هم اکنون آپ هستیم ********* ******** ******* ****** ***** **** *** ** *
مامان آتین
5 مرداد 90 13:27
سلام عزیزم رسیدن بخیر و زیارت قبول واسه تصادف هم خیلی ناراحت شدم اما خدارو شکر که خودتون سالمید پرنیا خوشگله رو ببوس
مامان سید ابوالفضل
6 مرداد 90 4:49
سلام عزیزم زیارت قبول خیلی واستون ناراحت شدم انشالله سفرای بعدی
مامان يگانه زهرا
7 مرداد 90 1:23
خاله قربونت بره كه اينقدر نمك داري