گوشواره
سلام عزیز دل مامانی
خلاصه بعد مدتها تصمیم وکلنجار رفتن
امروز خانومی خودم رو بردم وگوشهای خوشکلشو سوراخ کردیم
ویه گوشواره یاسی رنگ انداختیم
نمیدونی گل خوشکلم چقدر اضطراب داشتم
وقتی می خواست گوشتو سوراخ کنها
الهی قربونت بشم که چقدر گریه کردی
ولی حالا دیگه با افتخار میتونیم به همه بگیم شما دخملی البته دیگه نیازی به گفتن نیست
آخه چند وقت پیش که با هم بیرون بودیم از پشت دو تا خانوم با هم حرف میزدن ویکی میگفت نه بابا دختره ویکی می گفت نه پسره
خلاصه باهم به تفاهم نرسیدن واز خودم سوال کردن
وحالا با افتخار میتونم بگم که قشنگ راه میری وصد البته من باید پشت سرت بیام که یکی یکی وسایلارو به باد فنا ندی
این روزا فوق العاده شیطون وشدی ودقیقا هر کاری که من یا بابایی انجام میدیم رو تقلید می کنی
موقع سحری هم که گاهی پای ثابت سفره هستی امروز برات تاب هم خریدیم
ووقتی توش نشستی یه کم گریه کردی
انشاله روزهای بعد بازم بیشتر توش میشینی
مامانی خیلی دوست دارم، نمیدونم چقدر چون هیچ حدی براش نمی دونم
ولی خیلی عاشقتم