روزهایی که گذشت
سلام به همه دوستای خوبم وهزاران بار ممنونم بابت تبریکات قشنگتون
عمری باشه بتونیم جبران کنیم
اگه احوالی از من و پرنیا پرسیده باشین که به لطف خدا بد نیستیم
تولد دختر نازم که برگزار شد البته ساده بود چون همه اقوام دورن ولی خوب تبریک ها و کادوهاشون بدست ما رسید که از همشون ممنونم
روز قبل از تولد من و بابایی و پرنیا رفتیم و کیک روسفارش دادیم ، که یه کیک گیتار بود چون احتمال میدم هر طرحی که بگم اون طوری که دلمون بخواد در نمی یاد ، اون روز کمی وسایل گرفتیم
و فرداش بابایی کمی زودتر اومد و با هم خونمون رو تزیین کردیم با بادکنک
و مهمونهای عزیز مون که بعد از افطار اومدن (مگه میشد از فیلمهای زیبای ماه مبارک گذشت) اومدن
شب خوبی بود وقتی آهنگ میذاشتیم ، پرنیا هم راه می رفت و هی نی نانی نای می کرد اما اون روز خیلی منتظر کادوی عمه پرنیا بودیم چون از پنج شنبه پست کرده بود اما که انتظار فایده نداشت و بعد یک هفته بدست ما رسید که یک سرافون خیلی ناز بود
کیک رو هم که با هم فوت کردیم البته آخرش بابای پرنیا موفق شد خاموشش کنه و بازم روشنش کردیم که پسر خاله پرنیا هم فوتش کنه (مبین جون) و کلی دعاهای خوشکل واسش کردیم
از کادوهاش بگم که ، همه پول آورده بودن البته این همه شامل خاله و دایی میشه چون مابقی نبودن
اون شب گذشت و واکسن پرنیا خورد به عید فطر که نزدیم
ولی چشم تون روز بد نبینه که دختر نازم چنان مریضی سختی گرفت که من مجبور شدم بعد از 15 روز از تولدش واکسن شو بزنم
شبا خیلی بی تابی می کرد و اصلا نمی خوابید و منم باهاش بیدار بودم
فقط گریه میکرد ، نگو بچه ام نمی تونسته نفس بکشه و آب دهنش رو قورت بده(الهی من فدات بشم)
دو بار بردیمش دکتر تا تونست کمی جون بگیرهو آمپول هم خورد تا یکم حالش بهتر شد
منم با پولهای که براش جمع شده بود کلی لباس واسش خریدم
خلاصه روزهامون میگذره و پرنیا هم روز به روز بزرگتر میشه و کارهای جدید می کنه (الهی قربونش بشم)
حالا دیگه به موهاش برس میکشه
کنترل بر میداره کانال عوض میکنه و کل سیستم رو به هم میریزه
خودش با قاشق غذا بر میداره اگر چه هیچی تو دهانش نمیره و همه میریزه
تازه هر چی می خوره به ما هم تعارف میکنه و اگه گاز بزنیم کلی هم ذوق میکنه
دائم بالشت به دست از این اتاق میره به اون اتاق
وقتی اماده مشیم واسه بیرون از مادستپاچه تره واسه رفتن
خودش دیگه الو میکنه
نمیدونم چرا دخترم جدیدا علاقه پیدا کرده موهامو بکشه و بزنه (این همه زحمت بکش اینم جای دستت درد نکنه)
مخصوصا با موبایل که فقط هم می خواد دست خودش باشه وخودش حرف بزنه
فضولیاش وترکوندن وسایل خونه هم که همچنان ادامه داره
این هفته وحتی همین امشب عروسی دعوت بودیم البته شمال ولی نرفتیم
خیلی دلمون می خواست ولی به خاطر پرنیا کنسلش کردیم چون هوا سرد شده میترسم بازم سرما بخوره
فعلا برم که شیطون خانوم بیدار شده