شروع تعطیلات

سلام ستاره آسمون زندگی من

عزیزکم با تاخیر اما 18 ماهگیت مبارک باشه

الهی 120ساله بشی عزیز دلم

برای واکسنت خیلی ناراحت بودم وکلی اضطراب داشتم،مادر جون می گفت بیا شما  پیش مابزن

هم دلم می خواست کنار اونا باشم وهم دلم می خواست زودتر تموم بشه خلاصه واکسن تو زدیم

همون لحظه کمی گریه کردی ومن هم از قبل بهت قطره دادم بعدش خیلی سر حال بودی واز یکی از دوستان نی نی سایتی شنیده بودم اگه بچه ها راه برن زودتر واکسن پخش میشه ودردش کمتره

خلاصه کلی با هم خرید کردیم وتو پارک بازی کردی

کلا خیلی اذیت نشدی فقط شبش خیلی تب داشتی ومن وبابایی کلی پاشویه کردیمت و وقتی می خواستی بشینی باید کمکت می کردیم

من فدای تو بشم که پاهات درد می کرد

اما خدا روشکر الان دیگه از دیوار راست بالا میری وحسابی شیطوی می کنی

با هم خونه تکونی کردیم اساسی،من جمع می کردم شما پخش می

 کردی خلاصه این از روزگار این روزهای ماست واناگر نه انگار که خونه رو تمیز کردم

عزیز دلم

شاید این آخرین پستی باشه که برای امسال میذارم چون ما تعطیلات مون از همه زودتر شرع میشه و

 فردا قراره بابایی مارو ببره شمال پیش پدر جون ومادر جون برای خودمون   حالشو ببریم چون بابایی زیاد خونه نیست مازودترمیریم  وگرنه که اصلا دلمون نمی خواست زودتر بریم

امسال هم گذشت با همه خوبیها وبدیهاش

عزیز دل من

دعا می کنم همه سال خوبی رو پشت سر گذاشته باشن

برای ما هم خوب بود ،واگه خدا بخواد سال جدید می تونه برای ما پر باشه از سورپرایز

دخترکم همه تلاشمو می کنم که بتونم مامان خوبی برات باشم ،دوس دارم همیشه قوی باشی ،با اعتماد بنفس بالا وهیچ وقت اجازه ندی حقت پایمال بشه

دلبند مامان

تو این سال بهترین روزها ولحظه هامو باهات داشتم

از حرف زدنت ،راه رفتنت،وتمام دلبریهایی که می کنی همه وهمه برای من به اندازه تمام دنیا می ارزه

انشالله همیشه تنت سالم باشه

از همین جا پیشاپیش سال نو رو به همه دوستی خوب پرنیا جون ومامانهای نازشون تبریک می گم

انشالله که سال خوب وخوشی رو داشته باشن

وسر سفره هفت سین برای ما هم دعا کنن